قلمراد با زنش میرن پیک نیک. زنش میگه: بشینیم زیر اون درخت.قلمراد میگه نه! همین وسط جاده امنتره! زود پتو رو بنداز!زنش میگه: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون!ولی قلمراد با اصراروسط جاده پتو رو پهن میکنه و دو نفری میشینند وسط جاده!بعد از مدتی یه کامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون تکان نمیخورن،کامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت.قلمراد به زنش میگه: دیدی گفتم وسط جاده امنتر! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مرده بودیم!
هموطن گرامی یارانه شما به زودی قطع خواهد شد،شما در قصابی دیده شدید.(گشت نامحسوس ستاد هدفمندی یارانه ها)!
سلام عزیز دوست داشتم بیام پیشت اما ببخشید نمی تونم. برنامتو بخاطر من تغییر نده قربانت
امضا:(شانس) !
موقع خواب : بابام : گوشیارو کجا گذاشتی؟ مامانم : بالا سرت ! بابام : چرا بالا سر خودت نذاشتی؟ مامانم : چونکه سرطانزاست ! یعنی عشق میچکه !!!
حیف نون بعد از دعوا و جر و بحث با خانمش:
اگه بخاطر یارانه ها نبود تا الان میکشتمت!
سوال گزینه ای:اگر مادر زن و یا زن شما در حال غرق شدن باشندو شما فقط یک حق انتخاب داشته باشید میروید
سینما؟یا رستوران!؟
می خواستی با آن دختر ازدواج کنی چی شد؟جواب رد داد . چون گفتم لیسانس بیکاری دارم .خوب ، آدم عاقل ! می گفتی عمویم میلیاردر است !اتفاقا” گفتم ! رفت با عموم ازدواج کرد !!!
غضنفر میره دکتر میگه :آقای دکتر هیچ کس منو تحویل نمی گیره دکتره میگه : نفر بعدی !!!
غضنفر می خواسته خودکشی کنه با یه ظرف غذا میره روی ریل می خوابه بهش میگن تو اگه میخوای خودکشی کنی دیگه واسه چی غذا برمی داری؟میگه اومدیم و قطار یه هفته دیگه آومد !!!
تور ویژه نوروز ۹2
سواحل زیبای بهشت
با پرواز مستقیم توپولف
ایران ایر
*آخرت گشت*
یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!
هشدار به دختران مجرد... به زودی دختران چینی با مهریه کم وارد کشور می شوند.!
ازدواج مثل مستراح مى مونه اونایى که تو هستن میخوان بیان بیرون و اونایى که بیرون هستن این پا اون پا میکنن برن تو !
کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت! که این پشه ها بشینن عین بچه آدم بخورن دست از سر ما بردارن!
صبح زود مادری برای بیدار کردن پسرش رفت. مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است. پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه. مادر: دو دلیل به من بگو که چرا نمی خوای بری مدرسه. پسر: 1- همه بچه ها از من بدشون می یاد. 2- همه معلم ها از من بدشون می یاد. مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه. پسر: مامان دو دلیل برام بیار که چرا من باید برم مدرسه؟ مادر: 1- تو الآن پنجاه و دو سالته. 2- تو مدیر مدرسه هستی!
تو توی دماغ من چی مکنی؟ تعجب نکن اخه تو نفسمی.
قامتت چون سرو، چشمانت چون آهو، گیسوانت چون آبشاران، ابروانت چون كمند.... خلاصه هیچ چیزت به آدمیزاد نرفته!
وقتی باران می بارد همه چیز زیبا می شود. گلها،درختان،... همه چیز. . . . میگما... تو هم برو زیره بارون شاید یه فرجی شد!
هروقت كسی رو دیدی احساس كردی میخواد بغلت كنه وفقط تو می بینیش ... زبونت بند امده ... صدایی نمی شنوی ... زمان نمی گذره ... مطمئن باش عزرائیله!
عید قربان نزدیک شده این جماعت براشون گاو و گوسفند فرق نمی کنه ! نگرانتم!
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:11
توسط
حمیدرضا حسنی
| نظر بدهيد